((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

۵۱

یادت باشد....

تاریکترین نقطه شب....

نزدیکترین زمان به طلوع خورشید است....

********************************************************

الان دارم آلبوم جدید  حمید عسگری رو گوش می دم....

قشنگه... ولی آلبوم قبلیش (کما) رو بیشتر دوست داشتم....شاید چون تو سفر عیدمون باهاش خیلی خاطره داریم...

می خواستم ٢١ آبان کنسرتش رو هم با شوهرخواهرم برم ولی به قیمتش نمی ارزید....بلیط ورودیش 35000 تومان!!!خنثی

اینه که به خرید یک عدد CD آلبوم جدیدش (کما2 ) رضایت دادم  نیشخند

سازم گوشه اتاقم داره بهم چشمک می زنه....داره قلقلکم می ده که برم سراغش...شاید برای برنامه توسعه دوم -بعد از گواهینامه- دوباره برم آموزشگاه و ثبت نام کنم(از بعد از ازدواجم دیگه نشد که برم)....افسوس که دیگه استاد خوبم نیست که برای یادگیری برم پیشش...لطفا اگر براتون مقدوره برای سلامتیش دعا کنین...

دلم یه کنسرت معرکه از ارکستر ملی با رهبری فرهاد فخرالدینی با اجرای افتخاری ای ایران  آخرش با صدای سالار عقیلی همراه با تشویق بی پایان مردم می خواد..........هی هی هی ...یادش به خیر...چقدر خوش می گذشت...افسوس که اونم نمی شه....فعلا برنامه های ارکستر ملی تا اطلاع ثانوی تعطیله...خیال باطل

**********************************************************

سلام دوست جونام...

ممنون که به یادم بودین و معذرت از اینکه نگرانتون کردم...قلب

دلم برای خودتون و نوشته هاتون خیلی تنگ شده....لطف شما که همیشه شامل حال من هست....منم قول می دم تو همین 3-2 روزه به همه تون سر بزنم....

یکی از علتهای دیر آپ کردنم هم اینترنت بسیار کم سرعت و چه بسا بی سرعتی بود که داشتم چشم...ولی  امروز بعد از مدتها انتظار و در صف پورت خالی ماندن ، pc  بنده بالاخره مجهز به ADSL  شد...هورا

هفته ای که گذشت خبر خیلی خاصی نبود  و کماکان دوران استراحت بود و از دادگاه رفتن خبری نبود...

رانندگی همچنان ادامه داره....البته یکشنبه جلسه دهم بود و خانم "ش" مربی خوش اخلاقم هم تاییدم کرد....راستش رو بخواین اگر قرار بود خودم خودم رو تایید کنم هرگز این کار رو نمی کردم....مخصوصا که جمعه که با شوهر خواهرم و خواهرم رفتیم تمرین ،ماشین شوهرخواهرم بنده خدا رو فرستادم تو باقالی ها !!!!خسارت در حد لاستیک بود....بازم شکر که از این بدتر نشد...ساکت

شنبه هم برای مربیم یه کیک کوچیک بردم....غروب با مربیهای دیگه خورده بودن...امروز می خندید می گفت همکارام فکر کردن تولدمه ...منم گفتم خوب بود که...کادو هم ازشون می گرفتین....گفت هر وقت ماشین خریدی باید یه کیک بزرگ برام درست کنی بیاری...اگر نیاری و من تو خیابون پشت رل ببینمت میام سراغت و کاری هم ندارم ترافیکه یا نه...پیاده ات می کنم تا کیک ندی هم ولت نمی کنم...بعدم گفت من حافظه ام خیلی خوبه و حرفی که زدم و یادم نمی ره!!!خنثی

کلا مربی باحالیه....مثلا داریم تو خیابون می ریم...یه دفعه می گه فرمون و یه کم بگیر سمت من...می خوام اون پاکت خالی آبمیوه رو بترکونیم...بعد که می ترکه کلی ذوق می کنهنیشخند

جمعه شب هم همگی خونه برادر وسطیم که شهریور ماه خونه خریده بود و تا اونروز فرصت نشده بود بریم خونه شون دعوت داشتیم....البته یکی از علتهایی که نمی شد بریم کمردرد مامان گلم بود که نمی تونست تو ماشین بشینه...ولی اون شب هر طور بود رفتیم و خوش گذشت....قلب

دست راستم به شدت درد گرفته و یه خط قرمز هم روش افتاده....برادرم همون جمعه شب نگاه کرد و گفت به غدد لنفاوی مربوط میشه و باید آنتی بیوتیک مصرف کنم....

خلاصه خوبی بدی دیدین حلال کنین...نیشخند

1-2 روز هم هست که بر خلاف گذشته به شدت خواب آلوده ام...یعنی من که شب هم خیلی بخوابم 3-2 ساعت می خوابم دیروز از بعد از ظهر خوابیدم تا شب...البته وسطش یه کم هم استراحت به بالشم دادم و یه نیم ساعتی بیدار شدم و شب بازم دوباره خوابیدم تا صبح...

بچه که بودم یه کارتون نشون می داد که شخصیت اصلی کارتون خیلی می خوابید ..بعد که تو خونه اش عصاره ی تنبلی رو پیدا کردن فهمیدن خواب آلودگیش مربوط به همونه....حالا منم باید دنبال کیسه ی عصاره ی تنبلی بگردم...احتمالا یه جایی همین اطراف باید باشهنیشخند

دیروز هم باید برای تعیین گروه خونی می رفتیم  آزمایشگاه که رفتیم...

الان یک عدد آزی با گروه خونی B منفی در خدمت شماستچشمک

با دادگاه ونک هم دیروز تماس گرفتم ...آقای "آ" گفت که دودو یه نامه مبنی بر توقف عملیات اجرایی گذاشته روی پرونده تا دادگاه آذرماه که می گه سکه رو کم کنین....مهم نیست....گذاشتم تو حماقت خودش دست و پا بزنه....خوشحالم که انقدر ذهنش درگیره که نمی تونه با خیال راحت زندگی کنه....برای من همونطور که قبلا هم گفتم دیگه پول و سکه و مادیات اهمیتی نداره...اصلا بکنه ماهی یه ربع سکه...دیگه اهمیتی نداره...برای من چیزی که مهم بود اون سوگندشون بود که مدتها بود منتظرش بودم....انقدر مادیات برام بی ارزش شده که حتی برای اعسار نفقه هم اعتراضی نزدم...چشمکمن فقط همون سوگند رو می خواستم و الان خیالم راحته راحتهمژه

اینم این اتفاقات این چند روزه...

****************************************************

پ.ن.1:این سریال شبکه 3 اسمش "دلنوازان" یا "دلخراشان" ؟والله من تو این چند جلسه ای که نگاه کردم هیچ نوازش دلی توش ندیدم....همه با هم یه جورایی درگیرن و اختلاف دارن...سوال

پ.ن.2:بعضی از وبلاگهای دوست جونام برام باز نمیشه...مخصوصا بلاگفاییها ....چرا؟!سوال

پ.ن.3:اگر دیدین لباساتون روی بند رختتون نیست تقصیر باد و همسایه و ...نندازین...فقط مواظب کلاغهای محلتون باشین....من خودم با چشمای خودم دیدم دو تا کلاغ لباسهای همسایه روبروییمون رو برداشتن و بردن...تازه سر لباسه با هم دعوا هم می کردن...از رنگهای قرمز و صورتی هم بیشتر از بقیه رنگها خوششون میاد...فیلمش رو دارم...ولی حیف که حجمش بالاست نمی تونم اینجا براتون بزارم...والا کلی با هم می خندیدیمنیشخند

پ.ن.4:مناجات نامه استاد حسن زاده آملی

الهی، ما هنوز حرفهای این جهانی را نفهمیدیم که توقع آن جهانی را داشته باشیم...

الهی، چه فکرهایی می کردم و دنبال این و آن می رفتم و این در و آن در می زدم و موفق نمی شدم و خدا خدا می کردم که چرا موفق نمی شوم،بار خدایا ، شکرت که جوابم را ندادی و چه نکو شد که نشد ، وگرنه حسن نمی شدم؛حکم آنچه تو فرمایی؛لطف آنچه تو اندیشی

الهی، چه کنم که تا کنون از بیرون می جستمت و درونی بودی ، و اکنون از درون می جویمت و بیرونی شدی

همه تون رو خیلی زیاد دوست دارم....

یا حققلب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد