((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

۲۵

خواهرم و برادر کوچکم همه جا باهام همراه بودن...خواهرم به تمایل خودش و البته اصرار شوهرخواهرم (که برام مثل یه برادر مهربونه) میومد و برادرم هم از همه کار و زندگیش می زد و همراهیم می کرد...

مادر و پدرم هم هر چقدر اصرار کردن حتی یک بار هم اجازه ندادم دنبالم بیان...چون محیط دادگاه رو در شانشون نمی دونستم و معتقد بودم نباید پاشون به اینجور جاها باز بشه....از اونها التماس بود و از من مخالفت...

در مورد خواهر و برادرم هم اصلا  راضی نبودم ....واقعاً دلم نمی خواست کسی به خاطر من تو دردسر بیافته و پاش به محیطی مثل دادگاه باز بشه...

ولی دیگه از پس اونها نتونستم بر بیام...

خواهرم هر روز صبح بعد از رفتن پسرش و شوهرش میومد خونه مون ...سر راهش نون سنگک تازه هم می گرفت...بعد از خوردن صبحونه می رفتیم دادگاه و کاراهای مرتبط با دادگاه...امیدوارم بتونم ذره ای از محبتهاشون رو در آینده جبران کنم...

**********************************************************

13 مرداد نظریه کارشناس نفقه ابلاغ شد و  و ماهی 200000 تومان به عنوان نفقه تعیین کرد ...یک هفته مهلت داشتیم اگر اعتراضی داریم به دادگاه اعلام کنیم...

من که نرفتم. و اعتراضی هم نکردم ..اون و کیلش هم اون موقع اعتراضی نزدن...

14 مرداد ساعت 10:30 دادگاه جهیزیه بود که قرار بود من و دودو شهودمون رو بیاریم...

دودو که خودش صراحتا گفته بود شهودی نداره و از طرف من خیلی از اقوام اعلام امادگی کردن که بیان برای شهادت...ولی خوب نمی شد یه مینی بوس آدم ببرم اونجا...با اینحال خیلیها باز هم لطف کردن و اومدن...

شهود من عموم -زن عموم-دختر داییم-دختر خاله ام-زنداییم -خواهرم بودن(عمه کوچیکه و شوهر عمه ام و دختر اون یکی عمه ام هم داشتن میومدن که دیگه زنگ زدم زحمت نکشن...چون برگه ورود هم دیگه بیشتر از این نمی تونستم بگیرم)

دودو اون روز نیومد....

شهودم برگه هاشون رو پر کردن و به سوالات قاضی جواب دادن ...

زنداییم کلی در مورد من با قاضی صحبت کرد  و گفت من یه زندایی هستم)همین طوری خودمونی هم صحبت می کرد) ...ولی دلم برای این دختر کبابه...این دختر مگه چه گناهی کرده بود...بهترین خواستگارا رو داشت ...این اقا یه حبه قند دست هیچ کس نداده و دختر ما رو مفت و مجانی برداشته برده و حالا هم می گه جهیزیه مال منه...(زنداییم تو مهربونی و محبت لنگه نداره و واقعا برام سنگ تموم گذاشت...اون روز هم دیگه واقعا گریه اش داشت در میومد)

قاضی گفت به نظر من ادامه زندگی این دختر با این آقا اصلا به صلاحش نیست...من قبلا به خودشم گفتم این پیشنهاد رو کمتر به کسی می دم ولی به خانم "آ" گفتم جدا بشن به صلاحشونه...

قاضی صورتجلسه کرد که دودو نیومده و منم فاکتور گاز رو دادم و ضمیمه سایر فاکتور ها کرد...

بعد از دادگاه از شهود عزیزم خیلی تشکر کردم...واقعاً خجالت می کشیدم که باعث دردسر همه شدم...

همه با این همه لطفشون حسابی خجالتم می دادن...

از قاضی برای بانک مرکزی هم یه نامه گرفتم که اگر دودو جایی حسابی داره اونم توقیف بشه...به بانک مرکزی رفتیم ..

بانک مرکزی نامه زد که هر بانک برای خودش مستقل عمل می کنه و حسابهای افراد حقیقی از اون طریق قابل پیگیری هستش....یعنی در واقع باید به ریاست بانک ملی-کشاورزی-ملت-صادرات-پارسیان -تجارت و ....نامه می زدیم که چون تقریبا مطمئن بودم حسابهاش رو خالی کرده و به حساب مادرش انتقال داده دیگه نخواستم پیگیری کنم...

ولی این بانک مرکزی عجب سکوت و آرامش و منظره ای داشت...

اداره ای به این ساکتی تا به حال ندیده بودم...

برگشتیم دادگاه و جواب بانک رو بردیم و این بار برای توقیف حقوقش دادگاه یه نامه برای دو تا دیگه از مدارسش زد .

15 مرداد برادرم می خواست همراهمون بیاد ولی چون مطمئن بودم تو یه کارخونه قرار کاری داره و به خاطر ما داره قرارش رو بهم می زنه نزاشتم .

اول با خواهرم رفتیم جلوی در یکی از مدارسش که تو قنات کوثر بود(جایی بود که ما برای اولین بار داشتیم می رفتیم  و اصلا نمی شناختیمش )

با اینکه تابستون بود  ولی ماشین دودو رو جلوی در مدرسه دیدیم...

اول خواستیم بریم تو...بعد دیدیم بهتره نریم چون دو تا زن هستیم و ممکنه باهامون درگیر بشه و ترجیح دادیم دودو بره و بعد بریم  داخل...

بعد دوباره تصمیم گرفتیم اول بریم سراغ مدرسه دیگه اش که تو پاسداران بود و جواب اونا رو بگیریم و بعد بیایم اینجا...

رفتیم پاسداران و مدیرش فوق العاده آدم خوش برخورد و محترمی بود(دودو با این مدیر هم دعواش شده بود که می گم جریانش رو)

مدیره جریان ما رو که شنید خیلی ناراحت شد...نامه ما رو گرفت و گفت ما حقوقها رو که به حسابشون نمی ریختیم و دستی می دادیم...ولی می تونم کپی قراردادش رو بهتون بدم...بعدم برد امور مالی تا کاراهاش رو انجام بدن و تو این فاصله گفت برامون چای آوردن و نشست به صحبت...

گفت چرا تحقیق نکردین آخه؟گفتم تحقیق کردیم...همکاراش گفته بودن مشکلی نداره .گفت اگر اینجا واسه تحقیق میومدین من بهتون می گفتم مشکلاتش رو...

گفت من دختر خودم ماه دیگه عروسیشه...تو هم مثل دختر خودمی...

دودو تعادل نداره...نه تو رفتارش ...نه تو گفتارش...از لحاظ کاری هم که همیشه کم می زاشت...

گفتم اون که می گفت کلاس فوق العاده دارم و مدرسه هستم و ...

گفت نه خانم به ما می گفت تازه ازدواج کردم و می خوام برم برای دکترا درس بخونم و مدام از کارش می زد...

گفتم دروغ گفته چون زودتر از 11-10 خونه هم نمیومد...

گفت کلاسهامون تو درس ایشون به شدت افت داشتن....قبلا معدل کمتر از 19 نداشتیم ولی ایشون باعث اعتراض والدین شدن و اشتباهات خودش رو هم قبول نداره و با من هم درگیر شده...

گفتم دودو الان ادعا کرده که من رفتم همه مدارسش و باعث اخراجش از کار شدم...شما تا به حال من رو دیده بودین؟گفت نه والله....حالا که اینطوره علاوه بر قرارداد یه نامه هم شخصا برای قاضیتون می نویسم که شما رو اولین باره می بینم و علت اخراج دودو شما نبودین و مشکلات کاری داشتن که دیگه قرارداد نبستیم...

در واقع به خاطر اخراج دودو قرارداد دیگه ارزش مادی واسه من نداشت ولی می شد بخشی از دروغهاش رو اثبات کرد...

برای دخترش آرزوی خوشبختی کردم و خداحافظی مردیم و باز اومدیم تهرانپارس...

هوا افتضاح گرم بود....دعا می کردیم مدیر این دبیرستان هم مثل اونجا باهامون همکاری کنه ولی زهی خیال باطل....

این همون مدرسه ای بود که همکاراش لنگه خودش بودن و تو تحقیقات جناب دودو رو تایید کرده بودن...مدیر هم دوست صمیمی دودو بود...در واقع با پیگیری ما خیلی چیزها مثل گزینش نشدن دودو و عمل غیر قانونی دودو و مدیر مدرسه ثابت شد...

مدیرش به شدت انرژی منفی می داد....می خواست بگه من از هیچی خبر ندارم ولی از بین حرفهاش ناخودآگاه فهمیدم که از ریزترین اتفاقات زندگی خصوصی ما هم خبر داره...اول گفت من نمی دونستم شما اختلاف دارین و دو دقیقه بعد یادش می رفت و گفت شما برای چی مهریه ات رو اجرا گذاشتی و  جهیزیه ات رو بردی؟

گفتم شما که میگی از هیچی خبر نداری ولی ظاهرا اطلاعات کاملی دارین...

گفتم من الان سر ظهر اومدم اینجا که اولا بچه ها و همکاران در جریان کارهای دودو قرار نگیرن و واسش بد نشه ...ثانیا موظفم فقط جواب دادگاه رو ببرم...حالا مثبت یا منفی...دادگاه ازم جواب می خواد...

گفت دودو دیگه اینجا کار نمی کنه....گفتم ولی من خودم دیدم که ماشینش اینجا بود...می دونم که کلاس تابستونی داشت...دلیل پنهان کاری شما رو هم می زارم به حساب رفاقتتون با دودو....ولی اگر مدعی هستین دودو اینجا کار نمی کنه پس قرار داد سال گذشته دودو رو برای دادگاه بفرستین...

نامه دادگاه رو گرفت و گفت از این نامه ها که کیلویی تو انقلاب می فروشن...این نامه جعلیه!!!!!!!!!!گفتم جعلیه؟! مهر قاضی و شعبه رو پاش نمی بینین؟

گفت من که قبول نکردم...ولی می دم امور مالی تا ببینم چی می گن...به این بهانه نامه رو دست خودش نگه داشت...بعدم بهم گفت فردا بیا ...

محیط فرهنگی بود ....ولی آدماش به شدت بی فرهنگ...

16 آخرین جلسه دادسرا بود...با همون قاضی که گفتم کارمنداش هم ازش داد داشتن...

دودو و وکیلش هم اومده بودن...قاضی دیگه اون روز کارهای غیر قانونیش رو علنی کرده بود...

قاضی به دود گفت اظهاراتت رو بنویس...دودو داشت می نوشت...

به قاضی گفتم آقای قاضی من قصدم زندگی بود والا شما می دونید الان کمتر کسی با 114 سکه راضی به ازدواج میشه...تو خانواده و اقوام ما کمترین مقدار 314 است...زن برادر خودم که 15 سال پیش ازدواج کرد 514 سکه مهر کردیم براش...ولی من برام مهم نبود...قاضی بی اعتنا به من شروع کرد به دودو دیکته کردن که تو اظهاراتش دقیقا چی بنویسه...قاضی می گفت و اون می نوشت...تخلف کاملا علنی!!! ..از جو دادگاه فهمیدم هر چی حرف بزنم بی فایده است و قاضی از خیلی وقت پیش حکمش رو صادر کرده و الان قراره فقط کتبیش کنه....

بنابراین تصمیم گرفتم تو این جلسه آخر حرفام رو بزنم و برم...

وکیلش باز اومد خودی نشون بده...گفت من که یه وکیلم 5 تا سکه مهریه دارم...(وکیلش به شدت احساس زیبایی می کرد ولی واقعا عین قورباغه ای بود که لهش کرده باشن...واقعا به من همین احساس دست می داد وقتی میدیدمش ...من رو قیافه آدما به خودم اجازه نمی دم نظر بدم ولی در مورد این یکی دیگه نمی شد)

طبق معمول عصبانی نشدم و این ارامش من بیشتر عصبیشون میکرد

گفتم اولا شما اگر وکیلی برای خودت و موکلت وکیلی نه برای من...مدرک شما برای من هیچ ارزشی نداره...مگه بقیه بی سوادن...اگر دودو نبود من مدرکم الان بالاتر از شما بود...پس پز مدرکت رو که توش هیچ سررشته ای هم نداری به من نده...

ثانیا  تو شوهر داری و هر بار اینطوری به موکلت می چسبی؟تو با  همه موکلات همینطور راحت برخورد می کنی؟

ثالثا شوهرت خیلی پسر خوبیه که تا حالا نگهت داشته و 5 تا هم سکه مهرت کرده..به نظر من که خیلی هم زیاده ...من اگه جای اون بودم که همون روز اول طلاقت داده بودم...

از عصبانیت قرمز شده بود....قاضی هم هیچی نگفت...دادگاه تموم شد و اومدیم بیرون...

برادرم تو حیاط دادگاه بود و دلش می خواست کله ی دودو رو بکنه ولی خوب بازم هیچی نمی گفت...خواهرم هم بود...برادر دودو هم اومده بود...

دو  تا متلک هم تو راهرو بارش کردم...گفتم خاک تو سرت که تا وقتی خونه بودیم همه اش پشت مامانت قایم می شدی و حالا هم پشت این دختر بچه(منظورم وکیلش بود) پس مردونگیت چی ؟اومد حرف بزنه که یه پوزخند بهش زدم و اومدم...

مطمئن بودم دودو امروز مدرسه نیست ...برادر و خواهرم رو هم با این حرف که  چون دودو نیست و مشکلی پیش نمیاد و محیط فرهنگیه راضی کردم برن خونه هاشون...منم آژانس گرفتم و رفتم تهرانپارس...خدایی خیلی جای پرتی بود...

رفتم تو مدرسه....دیدم مدیر نشسته و یه پسر دیگه که نفهمیدم چه کاره است...

گفتم طبق گفته خودتون اومدم جواب رو بگیرم و ببرم...دیدم داره می پیچونه که مدیر مالی نبوده و ...گفتم من این همه راه از غرب تهران تا شرق تهران اومدم فقط رو حساب حرف شما....بسیار خوب پس همون اصل نامه دادگاه رو بهم برگردونین ...دیدم نمی خواد بده...گفتم یعنی اصل نامه رو هم نمی خواین پسم بدین؟گفت من گفتم اون نامه جعلیه...گفتم اِاِاِاِ جعلیه؟ باشه پس من مجبورم طور دیگه برخورد کنم...

رفتم پایین به راننده آژانس که یه پیرمرد بود گفتم احتمال داره من اینجا کارم گیر کنه...کرایه تا اونجا رو حساب کردم ولی گفتم بایسته تا ببینم چطور میشه...

راستش یه دختر تنها تو یه جای خلوت تو مخالف ترین نقطه محل سکونت...با یه مشت نامرد....خوب یه کم ترس داشت...ولی خودم رو نباختم...

ساعت 1 بعد از ظهر بود و جز 3-2 تا مسئول مدرسه کس دیگه ای نبود...

زنگ زدم به 110 و آدرس دادم...به خانواده ام هم اطلاع دادم و گفتم آزانس هست و پلیس هم داره میاد...نگران نباشن...ولی مگه میشد؟

110 اومد و جلوی در مدرسه و جریان رو پرسید....نامه رو نشون دادم و جریان رو تعریف کردم و گفتم مدیر الان 2 روزه جواب نامه رو نمی ده که هیچ اصل نامه رو هم بر نمی گردونه...من فقط نامه رو می خوام...

افسره اومد بالا...اسمش آقای "ش" بود و از کلانتری 126 تهرانپارس بود(با این کلانتری هم بعدها جریاناتی داشتیم که به وقتش تعریف می کنم ...جالبه)

از مدیر توضیح خواست....مدیر و پسره که تو اتاقش بود چون انتظار همچین کاری رو از یه دختر نداشتن  به شدت خودشون رو باخته بودن...

مدیر گفت نه من بهشون نگفتم نامه جعلیه...گفتم برن از طریق آموزش و پرورش بیان...چشم در خدمتشون هم هستم!!!!(عجب آدمی بود)

گفتم شما واقعا این رو گفتین؟ گفت بله....گفتم من این وسط هر کی تو کار من بخواد ذره ای خراب کاری کنه و موش بدونه رو سپردم به خدا و قران... شما  هم یکی از همون آدمایی که هنوز نفهمیدم این وسط چی عاید شما میشه...

ساکت بود و چیزی نمی گفت...

چون هماهنگ نبودن پسره هم اتاقیش چیز دیگه گفت....

گفت اصلا من شاکیم....ایشون برادرش زنگ زده و من رو به فحش کشیده....

گفتم برادر من؟ اون اصلا شماره اینجا رو نداره ...گفت تلفنشون رو miss call هست(منظورش caller ID بود و انقدر هول شده بود که چرت و پرت می گفت)گفتم برو شماره اش رو از رو miss call !!!! بیار ببینم...بیار زنگ بزنیم از جلوی همین جناب سروان...

الکی رفت با تلفن ور رفت گفت پاک شده !!!!

گفتم تازه اگر برادر من هم زنگ زده باشه به اتاق مدیر زنگ زده ....اصلا شما چه کاره اید؟ مگه من با شما حرف زدم؟ کسی با شما کاری نداشته که شما خودتون رو قاطی ماجرا کردین...مگه مجبورین تلفن اتاق مدیر رو شما بردارین که فحش بشنوین؟

افسره خنده اش گرفت و گفت بسیار خوب...

به مدیر گفتم آقای " ف " من که به شما گفتم نمی خوام از این جریان کس دیگه مطلع بشه ...این اقا چه کاره است و شما به چه حقی به ایشون همه چیز رو گفتین؟

مدیر نامه رو مجبور شد برگردونه...افسر گفت شما جواب می خوای یا از آموزش و پرورش پیگیری می کنی؟گفتم اتفاقا واسم جالب شده و می خوام از طریق آموزش و پرورش بیام جلو(جدی نگرفتن و سر این قضیه هم کلی واسشون دردسر درست کردم)

افسر گفت اگر شکایتی دارین با هم بریم شکاییتون رو تقدیم کلانتری کنین....گفتم نه من حوصله ندارم...فقط نامه رو می خواستم که گرفتم...ممنون...

واقعا برای شاگردای این مدرسه با وجود این مدیر و این پرسنل و کادر آموزشی متاسفم...

برگشتم پایین و زنگ زدم به مامان اینا تا خیالشون راحت بشه و با آژانس برگشتم خونه و یه ذره دلم خنک شده بود.....

ادامه دارد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد