((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

۲۸

خدایا ...

به من آرامشی ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم....

به من شهامتی ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم....

و دانشی که تفاوت این دو را بدانم...

آمین...

**********************************************************

١٣ مهر به همراه برادرم و یه افسر و  یه سرباز از کلانتری ١۴٢ رفتیم جلوی در خونه مشترکمون!!!که خونه نبود و یا بود و در رو باز نکرد...که افسر گزارش رو نوشت ....

١٧ مهر رفتم دادگاه و گزارش کلانتری رو دادم مبنی بر اینکه نامبرده منزل نبود و طبق تحقیقی که از همسایه ها به عمل اومد چون احتمال داشتن حکم جلب رو داده گاهی شبها به منزل میاد...(حکم جلب تنها از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب اعتبار داره و اگر طرفت شب راست راست جلوت راه بره هیچ کاری نمی تونی بکنی...مگه تو موارد خاص که مواردی که قتلی چیزی انجام شده باشه والا  شامل اختلافات خانوادگی نمیشه)

حکمی که ما روز ٢ مهر گرفته بودیم یه  حکم جلب معمولی بود ...یعنی باید یه آدرس به دادگاه اعلام می شد مبنی بر اینکه محل اقامت خوانده اینجاست و اونا هم با توجه به محل معرفی شده یه نامه برای کلانتری همون محل می دادن و این جلب برای مناطق دیگه نیروی انتظامی فاقد اعتبار بود...یعنی چون خطاب به کلانتری ١۴٢ بود...فقط از همون جا می تونستیم اقدام کنیم...اونم فقط در حوزه استحفاظی اونا....

ولی....

روز ١٧ مهر دادگاه گزارش کلانتری رو که خوند و دید به این طریق جلبش ممکن نیست برام یه جلب سیار نوشت خطاب به همه نیروهای انتظامی تهران بزرگ....یعنی در فاصله طلوع آفتاب تا غروب آفتاب هر جا طرف رویت می شد می تونستی برای جلبش اقدام کنی....مدت اعتبار این حکم جلب هم یکماهه است و اگر نشه تو این مدت دستگیرش کرد انقدر تمدید میشه تا موفق به جلب بشی...

همون روز ١٧ مهر  متوجه شدم دودو علاوه بر وکیل قبلیش یه وکیل جدید هم گرفته به نام  خانم  "ر"که این یکی دیگه نوبر تر از اون یکی بود...دودو میگشت دنبال وکیلهای خانم کم سن و سال و این بود که خوب حتی تجربه اونا هم نمی تونست به کمکش بیاد...

البته این خانم وکیل جدید همکار و دوست همون خانم وکیل قبلی هم بود و فقط برای تجدید نظر پرونده نفقه اعلام وکالت کرده بود و در واقع چون خانم "ف" از طرف دادگاه توبیخ شده بود این دوستش هم به عنوان وکیل دوم دودو معرفی شده بود تا ادامه کارها رو انجام بده....اون روز اونا به رای دادگاه نفقه اعتراض کرده بودن ....

اگر دودو به دادگاه میومد کارمون خیلی راحت میشد و می تونستیم راحت از طریق نیروی انتظامی مستقر در اونجا جلبش کنیم...وولی اونا ظاهرا این کاره بودن....صبح قبل از طلوع آفتاب از خونه می رفت بیرون و شب بعد از غروب آفتاب بر می گشت خونه...

٢٣ مهر همونطور که قبلا هم گفتم قرار بود وکیلش بیاد تا برای پرونده فسخ نکاح که دادخواستش رو اونا طرح کرده بودن بریم پزشکی قانونی....

یه ربع دیر تر اومد و قاضی تازه می خواست عدم حضورش رو صورتجلسه کنه که اومد...

سعی می کرد به روی خودش نیاره بار قبل چی بین اون و قاضی گذشته ولی مدام با کیف و انشگتاش بازی می کرد ...

من اعلام آمادگی کردم که هر کاری اونا بخوان انجام بدم (حتی اندوسکوپی از معده که یه بار انجامش دادم و وحشتناکترین کاره به نظرم....و برای این کار حتی از شب قبلش چیزی نخوردم که اگر نیاز شد همون روز برم برای آندوسکوپی..)

قاضی برای ریاست پزشکی قانونی نامه نوشت و وقتی داشت علت ارجاع من به پزشکی قانونی رو تو نامه شرح می داد مدام سر تکون می داد

قاضی گفت خانم وکیل اشتباه کردین این دادخواست رو دادین و به من می گفت دخترم تو هم مجبور نیستی بری چون دادخواست اینا اصلا از مصادیق فسخ نکاح نیست و نیاز به بررسی هم نداره...گفتم می دونم...ولی یه چکاپ که میشم و لبخند زدم...

خانم وکیل به من و خواهرم گفت ماشین دارین؟گفتم نه...حتی اگر داشتم هم همین رو می گفتم...(انتظار داشت با ماشین ما بریم دنبال دادخواست ایشون )گفت منم ماشین ندارم.حالا چه کار کنیم؟(رو که نبود) گفتم ما منتظر می مونیم ...شما برین یه ماشین بگیرین!!!!افتاده بود تو هچل به شدت...می دونم دلش می خواست کله ما رو بکنه ولی از اونجایی که به قاضی هم بی احترامی کرده بود اگر نازکتر از گل به من می گفت و بی احترامی می کرد معلوم نبود قاضی دیگه چه دستوری بده...

من می دونستم منظور قاضی از ریاست محترم پزشکی قانونی ، ریاست کل نیست...منظور پزشکی قانونی همون منطقه ونک بود....ولی به خواهرم گفتم فقط ببین امروز چه بلایی سرش میارم...

ماشین گرفت برای خیابون بهشت پشت پارک شهر(پزشک قانونی مرکز )

من و خواهرم عقب نشستیم و اون جلو...

رسیدیم اونجا و کلی رفت نوبت گرفت و نوبت ما که شد یه اقایی مسئولش بود نامه رو که دید خنده اش گرفت...به من گفت شما وکیلی ؟گفتم نه آقا...ایشون وکیله...دادخواست هم مال ایشونه...یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش کرد و گفت اینجور آزمایشها رو ما نداریم...باید برید همون منطقه خودتون...گفت نمیشه حالا همینجا انجامش بدین...آقاهه با متلک گفت ما اینجا تست اعتیاد داریم...اگر می خواین انجامش بدیم...گفتم اگر خیالشون ناراحته برای انجام این آزمایش هم آمادگی دارما...تعارف نکنن یه وقت...اقاهه خنده اش گرفت و به وکیله گفت تازه کارید؟که بدون اینکه جواب بده نامه رو گرفت و اومد بیرون....

به ما گفت قاضی چرا به شما نگفت منظور از ریاست اینجا نیست و منظور پزشک قانونی ونکه؟گفتم مگه باید به ما می گفت؟اصلا مگه قاضی باید می گفت؟ گفتم من که وکیل نیستم خودم می دونستم ...شما که خودت وکیلی چطور نمی دونستی؟

داشت از عصبانیت می ترکید ولی جرات حرف زدن نداشت...گفت شما می دونستی؟گفتم بله...گفت پس چرا همون موقع نگفتی؟گفتم چون نپرسیدی؟در ضمن این کار وظیفه من نیست که به شما اطلاع رسانی کنم...

چاره ای نداشت دوباره ماشین گرفت برای ونک....خیابابون شیراز .کوچه زاینده رود...

اونجا هم پذیرش کلی بهش خندیدن ....ولی پررو تر از این حرفا بود که بخواد عذرخواهی کنه....رفتیم بالا و نوبتمون شد بریم تو اتاق دکتر....

دو تا خانم دکتر بودن....خانم و مهربون و خوش برخورد....

اول به من گفتن آماده بشم برای معاینه...فکر می کرد من شاکیم و مثلا یه جاییم درب و داغون شده...

ولی بعد که نامه قاضی رو دید گفت خانمی صبر کن ببینم نمی خواد....خواهان کیه؟وکیل گفت من ؟گفت تو مطمئنی وکیلی؟این چه دادخواستیه؟خجالت نکشیدین؟بعد برگه رو به دوستش هم نشون داد...اون یه کم عصبی تر و رک تر از دوستش بود..گفت تو مگه مصادیق فسخ نکاح رو نمی دونی ؟گفت چرا؟این تقاضای موکلم بود...گفت خانم این چه حرفیه؟تو وکیلی ...وظیفه تو بود اون رو ارشاد کنی...بعد گفت دور از جون این خانم حتی اگر سرطان هم داشت باز شما نمی تونستی همچین دادخواستی بدی (به خاطر این مثالش باز از من عذر خواست) ...گفت چطور می تونی همچین کاری رو بکنی؟خودت مگه زن نیستی؟دوستش هم ازم مقدار مهریه ام رو پرسید و رک رک جلوی وکیل گفت تا آخرش وایستی ها...اینا حقشونه تا آخرش بری...آدم مزخرف...به من گفت نامه می دم که این از مصادیق فسخ نکاح نیست....بهش گفتم خانم دکتر من حاضرم آزمایشاتی که این خانم می گه رو برم...بعدم توضیح دادم که ایشون همه جا توهم داره که من با همه تبانی کردم و الان باز می گه با شما هم تبانی کردم ....گفتم از دیشب چیزی نخوردم و آندوسکوپی هم لازم باشه میرم...خانم دکتر دلش خیلی سوخته بود ...گفت نه عزیزم...پس من همون سونوگرافی رو می دم برای بیمارستان میرزا کوچک خان که با پزشکی قانونی قرارداد داره و برای آندوسکوپی  هم ببین اگر از دکتر قبلیت بتونی گواهی بیاری دیگه نیازی نیست...مگه آندوسکوپی کردن آسونه؟گفتم می دونم ...انجامش دادم...سختیش رو هم می دونم...گفت پس همون گواهی دکتر قبلیت برای ما ملاکه...

نامه نوشت برای سونوگرافی بیمارستان میرزا کوچک خان...

و یه نامه هم خطاب به دکتر گوارشم که می رفتم پیشش ...

وکیل اومد از زیرش در بره و گفت خانم " آ " این نامه ها خدمت شما ....با من که دیگه کاری ندارین...من کلاس زبان دارم....گفتم چرا خانم "ف " من از اولش  با شما کاری نداشتم...شما واسه من کار تراشیدین و حالا هم باید تا آخرش بایستین....من چیزی نخوردم و نمی تونم یه روز دیگه صبر کنم و چیزی نخورم...می خوام امروز هر چی هست تموم بشه...شما هم باید بیاین...

اعصابش خرد شده بود از این سماجت من...گفت اخه خودتون می تونین که...اگر بحث هزینه است من همین الان پرداخت می کنم...

گفتم پول رو که ازتون می گیرم ....ولی شما باید باشین...نمی ترسین من اونجا هم با کسی تبانی کنم؟

خلاصه مجبور شد آزانس بگیره و بیایم بیمارستان میرزا کوچک خان(دوست جونایی که دلتون نی نی می خواد ..این بیمارستان یه بخش فوق پیشرفته برای درمان نازایی داره...اونجا از خیلی ها که تازه نی نی دار شده بودن شنیدم کارشون خوبه...البته نم دونم تا چه حد واقعیت داره....ولی کارهای خودم رو هم به بهترین شکل ممکن انجام دادن)

اونجا هم پرستارها و دکترها کلی به خانم وکیل تیکه انداختن و چون دکتر رفته بود قرار شد فرداش بیام ...

وکیله دیگه افتاد به التماس....گفت خانم "آ" من فردا دادگاه دارم نمی تونم بیام...هزینه رو پرداخت می کنم خواهش می کنم خودتون بیاین...گفتم نه...باز میگین تبانی و این حرفا من حوصله ندارم...گفت نه جلوی همین خانمایی که اینجا هستن می گم که خودم ازتون خواستم...

گفتم هزینه رو بزارین تو جیبتون...معلوم نیست چقدر میشه...فاکتور می گیرم و بعد ازتون می گیرم...(مبلغی نشد ...شاید ۴٠ -٣٠ هزار تومن ...ولی بـــــــاید ازشون می گرفتم )

فرداش اومدم و کلی پرستارها تحویلم گرفتن و کلی فحش و ناسزا نثار دودو و وکیلش کردن و یکیشون به شوخی گفت اصلا حالا که اینطوره می نویسم یه بیماری مسری وحشتناک داری تا دیگه دور و برت نپلکن....بعدم دوباره شروع کرد دوباره به ناسزا گفتن و تشویق که تا می تونی سعی کن زودتر ازش جدا بشی روانی رو....

نتیجه سونوگرافی خیلی خوب بود و بردم به جراح عمومی همون جا هم نشون دادم و ایشون هم تایید کرد که مشکلی نیست و همه چیز طبیعیه و نامه نوشت برای پزشکی قانونی و رییس بیمارستان هم نامه تکمیلی رو زد و از اونجا رفتم بیمارستان شریعتی تا کار آندوسکوپی رو هم انجام بدم......متاسفانه دکتر خودم رفته بود اتریش و هفته اینده بر می گشت و باید تا هفته اینده منتظر می موندم...

۶ آبان دوباره رفتم بیمارستان شریعتی و نامه پزشکی قانونی رو تحویل دکتر "ف"دادم و ایشون هم تایید کردن که مشکل التهاب معده بوده و نه زخم معده و بعد هم برطرف شده و گواهی کرد و برای پزشکی قانونی نامه زد....

هر دو تا نامه رو برم پزشکی قانونی ناحیه شمال ....اونجا دکتر نتایج رو دید و گفت از اول هم نیازی نبود بری....منتظر موندم تا دبیرخونه پزشکی قانونی صدام کنه و نامه رو بگیرم برای دادگاه....دیدم از تو دبیرخونه هم که کسی رو راه نمی دن دارن صدام می زنن که خان " آ" یه لحظه بیا....رفتم دیدم عکسم جلوی خانومه است(دو تا عکس قبلا داده بودیم) ...گفت خانم "آ" شمایید ؟گفتم بله ...چطور مگه؟گفت الهی بمیرم!!!!این چه شوهر احمقی بوده گیر تو افتاده...کلی ازم سوال  کرد چند وقته ازدواج کردم و کلی هم برام دعا کرد و توصیه که حتما ازش طلاق بگیر...مشکلش شدیده....وکیلش هم از خودش بدتر...خواستم فقط ببینمت اینا رو بهت بگم!!!

گفتم ممنون خانم...گفت نگران هم نباش...همه چیز به نفع توئه....چون نامه رو دارم تو پاکت در بسته می زارم گفتم بگم نگران نباشی....گفتم ممنون خانم ..لطف کردین و بعد نامه رو داد و اوردم دادگاه....

بعدم به خانم "ف" وکیل دودو زنگ زدم و گفتم فاکتور ها رو فردا میارم و لطف کنین هزینه رو بیارین جلوی در شعبه ازتون تحویل می گیرم(مبلغش مهم نبود...گرفتن این پول از اونا که زورشون میومد یه قرون خرج کنن برام مهم بود)گفت  سه شنبه ١۴ ابان ساعت ١٢:٣٠ میام...خوبه...گفتم باشه...

١٢ آبان حکم قطعی جهیزیه به نفع من اومد و اعتراض دودو رد شد...

دوشنبه ١٣ رفتم دانشگاه خودمون و اعلام مفقودی مدارکم رو کردم و مدارک لازم رو بهم داد و یه کپی هم از مدرکم داد تا وقتی مدرک اصلیم اماده میشه اون دستم باشه....باید سه نوبت آگهی می کردیم و استشهادیه محضری هم میبردم (که راستش تا حالا نشده برم ...یادم باشه همین روزا برم سراغش)

از روز ١٣ هم از طریق آگهی روزنامه تو یه دفتر وکالت نزدیک خونه که متعلق به اقای " یگ بود و قبلا تابلوش رو دیده بودم مشغول به کار شدم (فقط می خواستم سرم گرم باشه و در ضمن تجربه ام بیشتر بشه...هر چند یک هفته بیشتر نموندم ....چون گاهی تا دیر وقت باید می موندم تو دفتر و دوست نداشتم ) ولی آقای " ی " مرد بسیار محترمی بود و حتی بهم پیشنهاد همکاری وسیعتر داد....یعنی گفت یکی از اتاقهای دفتر من رو شما بردار و به عنوان مشاور به مراجعین من خدمات بده...بعضیا کارشون با مشاوره حل میشه و نباید به طلاق برسه...

گفتم آخه آقای " ی " من اصلا اجازه همچین کاری رو ندارم....چون این کار نیاز به پروانه مشاوره داره...من اولا رشته ام روانشناسیه و ثانیا پروانه ای ندارم...می گفت من دوست ندارم شما از اینجا بری ...می خوام باهام همکاری کنی....گفتم دعا کنید یه روزی همکارتون بشم و بعد بیام اینجا....

آقای " ی " هم خیلی کمکم کردن و مردی به زن دوستی ایشون تا به حال ندیدم...

خدا زندگیشون رو قشنگتر از روز قبل بکنه....تو دادگاه هم چند باری دیدمشون و خیلی راهنماییم کردن....ولی خوب امکان ادامه همکاری برام سخت بود...

بازم طولانی شد...معذرت....

****************************************************

پ.ن ١ : از همه دوستانی که برام کامنت عمومی و خصوصی می زارن و همینطور دوستان خاموشم که وبلاگم رو می خونن ولی من رو از نظراتشون بی نصیب می زارن یک دنیا ممنون..

پ.ن ٢: اگر کسی لطف کرد و من رو لینک کرد بگه تا لطفش رو جبران کنم...گاهی اتفاقی به وبلاگی سر می زنم و می بینم این لطف رو کرده و من بیخبرم و تازه اون موقع من هم می تونم لطفشون رو جبران کنم.

پ.ن ٣: مرجان (مامان بردیا ی عزیزم) عکس کتابهای حقوقیم که تو جواب کامنتت برات گفته بودم  بهتر از یه وکیل کمکم کرد رو تو ادامه مطلب برات می زارم(لینک آپلود خرابه ظاهراً)...

پ.ن ۴: یه پی نوشت بی ربط  :عکسهای  ژله ای که دیروز همینطوری هوسی درست کردم تو ادامه مطلب می زارم....

ادامه دارد....

عکس کتابها

 

عکسهای ژله

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد