((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

۳۰

التماس به خدا لذّت است
اگر برآورده شود رحمت است
اگر برآورده نشودحکمت است
التماس به خلق ذلّت است
اگر برآورده شود منّت است

***********************************************خوب دوست جونای گلم دوباره  سلام....

اینکه می گم ((دوباره))آخه حکمت داره...

دیشب سه ساعت نشستم پست ٣٠ رو نوشتم و نوشتم و نوشتم و اتفاقا خیلی هم طولانی شده بود و آخرش هم عذر خواسته بودم ولی تا اومدم ارسال کنم error زد...لااقل نکرد تو پیش نویس ذخیره اش کنه...خلاصه همه اش پرید....

اینه که الان مجدداً بنده باید همه عرایضم رو از اول بنویسم...

اول این اتفاقات چند روز اخیر....

1-پیش بینی بنده درست از آب دراومد و جناب دودو روی پرونده نفقه اعتراض فرمودند....(همون که محکوم شده 000/800 /1 تومان پرداخت کنه)....آخه هفته پیش رفتم دیدم هنوز اعتراض نذاشته...تعجب کردم ...گفتم جل الخالق ..مگه میشه دودو اعتراض نکرده باشه...تا 5 شنبه که متن بسیار وزین لایحه اعتراض ایشون به دستم رسید....

خدایی من واقعا به این نتیجه رسیدم که این بنده خدا مغز نداره...نمی گه من این اراجیف رو می نویسم بالاخره طرفم مدرک داره ....ممکنه رو کنه....تازه آقا رو آورده به جعل سند...وکیلش هم همدستش...یه سری ورق جعل کردن وکیله هم همه رو مهر زده و برابر با اصل کرده...حالا منتظر فرصتم تا پته شون رو روی آب بریزم...

الان به هر حال من باید بشینم و جواب لایحه اعتراض ایشون رو بدم....

2- این چند روز قرار بود تنها باشم...مامان اینا رفتن سفر و من بهشون گفتم کمی به تنهایی نیاز دارم(نه واسه اینکه قنبرک بزنم و گوله گوله اشک بریزم) ..نه...خوب هر آدمی تو زندگیش نیاز به خلوت داره....ولی دقیقا از بعد از ظهر روز رفتن مامان و بابام خواهرم دلش طاقت نیاورد  و با شوهر خواهرم و خواهرزاده ام اومدن پیشم...

دیروز صبحم برادرم زنگ زد که ناهار درست نکنین ما از بیرون ناهار می گیریم و میایم پیشتون...اینه که بالاخره تنها نموندم...ولی خوب خوش گذشت..

3- خیلی وقت بود تو فکر درست کردن اون کیک استخریه بودم....تا اینکه دیروز با خواهرم درستش کردیم...البته چون مایع کیک اضافه اومد یه کیک دیگه هم پختیم ....

(سیذارتا جون قربونت برم اصلا زحمتی نداره...حتما تو ادامه مطلب دستور و عکسهای کیکها و همینطور ژله طالبی رو که چند شب پیش درست کردم برات می زارم...شما جون بخواه عزیزم)

*********************************************************

حالا ادامه ماجرای قبلی...

شنبه 30 آذر از کلانتری 126 تماس گرفتن که فردا بیاین کلانتری تا پرونده رو به همراه یه سرباز بهتون بدیم ببرین دادگاهتون...

1 دی من و خواهرم رفتیم اونجا و با یه سرباز پرونده رو گرفتیم که ببریم دادگاه خانواده...سربازه اول باور فکر می کرد من از اون مدل زنهایی هستم که واسه مهریه زن طرف شدم و قصدم فقط بالا کشیدن مالش بوده( مطمئنا اگر هدفم این بود زن یه بازاری می شدم نه یه دبیر)

خلاصه ما کمی از خصوصیات دودو گفتیم ولی  معلوم بود سربازه زیاد باور نکرده....

کارمندا اول باورشون نمی شد که دودو رو بعد از این همه مدت تونستیم پیداش کنیم...

ولی وقتی سرباز و پرونده رو دیدن باورشون شد و خیلی خوشحال شدن...

سربازه وقتی دید مراجعین دیگه( که با بیشترشون آشنا شده بودم) و کارمندا  از خبر دستگیری دودو بیش از اندازه خوشحال شدن گفت یعنی واقعا طرفت انقدر اوضاعش افتضاح بوده که همه اینطوری خوشحالن؟گفتم ایشون طرفش فقط من نیستم...اینجا کسی نمونده که همسر من باهاش درگیر نشده باشه....اینه که همه خوشحالن...

خلاصه سرباز پرونده رو تحویل داد و رسید گرفت و رفت....

منتظر موندیم که شاید دودو رو برای تعیین تکلیف از زندان بیارن که نیاوردن...البته اگرم میاوردن خیلی فرقی نداشت چون بازم از شانس دودو قاضی مرخصی بود(سر قضیه استرداد جهیزیه یادتونه که بازم قاضی مرخصی بود؟)

تو دادگاه خانم "ن" گفت باید میزان محکومیت به زندان اعلام بشه تا اونا بدونن....

می تونیم این نامه رو با پست قضایی بفرستیم...می تونین شما که یکی از طرفین پرونده هستین خودتون هم ببرین زندان!!!!!

گفتم نامه رو من ببرم زنـــــــــــدان؟!

حتی اسمش هم حالم رو بد می کنه...گفتن اگر خودت بتونی ببری به نفعته...چون با پست قضایی ممکنه طول بکشه....بالاخره راضی شدم خودم ببرم....

2دی نامه زندان رو بردیم تا پیگیری کنیم....

عجب در بزرگی داشتا....من که فقط تو فیلمها دیده بودم...(البته ظاهرا اون دره که تو فیلمها نشون می دن یه طرف دیگه زندانه...ولی این در هم عین همون بود)

اطلاعات زندان داخل ساختمون نبود....و بیرونش بود...رفتم اطلاعات و نامه رو بهشون دادم....وااااااای اگر بدونین همه چیز اونجا چقدر چندش بود....مجبور شدم با یه تلفن بسیار بسیار چرک با مسئول اجرای احکام صحبت کنم و قرار ملاقات بزارم...آدم خوبی بود...گفت هفته آینده بیا اتاق خودم (اجرای احکام) ...جواب نامه ات رو تا اون موقع آماده می کنم..

خیلی مصیبت بود....راستش من از چادر بدم نمیاد...بعضی جاها هم واقعا سر کردنش لازمه (واسه اینکه از اینکه یه جایی مثل حرم باشم که همه سرشونه و من سرم نباشه و تو اون همه آدم جلب توجه کنم خوشم نمیاد) ولی با این چادر سر کردن مصیبتی دارم....یعنی تا به حال نتونستم درست سر کنم( خیلی هم سعی کردما ولی یاد  نگرفتم)مدام از سرم سر می خوره و عذابم می ده.....

حالا فکر کن برای وارد شدن به زندان باید چادر سر کنی...واین برای من که همینطوری در حالت عادیش بلد نیستم چادر سر کنم و تازه کیف پرونده هام هم به چه سنگینی دستمه یعنی آخر مصیبت.....

4 دی صاحبخونه به دادگاه مراجعه کرد و گفت 3-2 روز دیگه می خواد پول رو بریزه به حساب( البته معلوم نبود که روزاش چند ساعته است که انقدر 3-2 روز طـــــــــــول کشید)

7 دی بالاخره مادر دودو و برادرش از تو غارشون اومدن بیرون و رفتن دادگاه تا ببینن پسرشون کی آزاد میشه...یعنی این مدت هیچ خبری ازشون نبود...وقتی بهشون گفته بودن تا زمانی که بدهیش رو نپردازه باید بمونه شروع کرده بودن داد و بیداد و کولی بازی با کارمندا و قاضی که شما پسر من رو غیر قانونی گرفتین و ازتون شکایت می کنم و رفته بود حفاظت اطلاعات شکایت که چون شکایتش پایه و اساس نداشت بهش جواب نداده بودن( دودو کم شکایت کرده بود حالا نوبت مادر و برادرش بود)

اون موقع که اونا تو دادگاه داشتن داد و بیداد می کردن من رفته بودم زندان!!!!تا از آقای میرزایی(مسئول اجرای احکام جواب نامه رو بگیرم)

خواهرم که اجازه ورود نداشت و بنده خدا بیرون در منتظرم موند....

می گم ما که شاکی بودیم انقدر از بودن تو یه همچین محیط وحشتناکی احساس خجالت می کردیم...واقعا خود این زندانیا چه رویی دارن که عین خیالشون نیست...

ورود به زندان نیاز به عبور از هفت خوان رستم داشت...واقعا هفت خوان بودا....اول برگه ورود توسط دو تا سرباز مهر زده می شد و ساعت ورود اعلام می شد....بعد نوبت تحویل موبایل و چاقو و تیغ و اسلحه  و نارنجک و .....!!!!! خلاصه این جور وسایل خطرناک بود....

بعدم یه بازرسی از بدن و کیف.....حتی لای دونه ای تسبیحم رو بازرسی می کردن(خدایی چی میشه بین دو تا مهره تسبیح جا سازی کرد؟!!!!!) بعد از پله ها می رفتی بالا ...یه ایست بازرسی دیگه بود...فکر کن من با اون چادر که هی از سرم سر می خورد و اون کیف سنگین چی داشتم می کشیدم...خیس عرق شده بودم ....اونجا باز دو تا افسر برگه ورودم رو مهر زدن....بعد از اونجا خارج می شدی و می رسیدی به یه محوطه باز....

واقعا عجب جای رویایی بود....گلاب دره رفتین تا حالا؟یه چیزی تو همون مایه ها...درختای سر به فلک کشیده...زمین بازی برای بزگسال و خردسال....

فکر کن ....یعنی زندانیا فکر می کنم عمرا دلشون نخواد بیان بیرون مگه مریض باشن و یه چیزیشون بشه.... 

اینجوری که اخه خیلی خوش به حالشون می شد(البته بعدها به من گفتن اونجا ساختمون اداری شون بوده و خود زندان خیلی جای وحشتناکیه....من که نمی دونم والله)

خلاصه از محوطه رفتم و رسیدم به یه ساختمون دیگه که باز  یه ایست بازرسی دیگه داشت...دوباره دو تا افسر برگه رو مهر زدن!!!!!!

بالاخره بعد از طی مراحلی رسیدم به اتاق اجرای احکام و آقای میرزایی....گفت نامه ات رو دیدم...رفته پیش آقای فلانی(اسم آقاهه یادم نیست ولی همه شون خیلی خوش برخورد بودن)

دیدم بله نامه ی بیچاره بنده گم و گور شده...این می گه فلانی نامه دست تو نیست...اون می گه نه دست من نیست ...مگه اونجا نیست؟؟زنگ بزن اتاق کامپیوتر ببین کجاست؟اتاق کامپیوتر آخرین ردش مربوط به دبیرخونه بوده بعدش نمی دونم!!!!

حالا تو این گیر و دار یه زندانی هم ظاهرا تو سلولش فوت کرده بود و کارهای اون رو هم باید انجام می دادن و حسابی همه چیز قر و قاطی بود...

خلاصه یکساعتی بنده اونجا بودم و به خواهر بیچاره ام هم دسترسی نداشتم که لااقل بگم اون بیچاره بره و معطل من نمونه.....

بالاخره بعد از یکساعت نامه بنده ردی ازش پیدا شد که دست تقویمه!!!!!!

حالا سر این لغت تقویم من یک سوتی بدی دادم که هم از خجالت مردم و هم بعدش از خنده...یعنی بعدش تا برسم بیرون در انقدر با خودم الکی خندیدم که معلوم بود کارمندا و سربازای اونجا دلشون به حال جوونی من سوخته که چه ناجور قاطی کردم!!!!!

رفتم پیش اقای میرزایی....

گفت نامه ات پیدا شد بالاخره؟گفتم نمی دونم...می گن دست آقای تقویمه؟!خانم تقویمه؟!یه همچین چیزایی....

دیدم آقای میرزایی زد زیر خنده گفت دخترم نه اقای تقویمه نه خانم تقویم....واحد تقویمه...نامه ات اگر رفته اونجا خودشون جواب رو می فرستن دادگاه....شما دیگه نمی خواد منتظر بمونی...

اومدم بیرون دیدم واحد تقویم همین اتاق بغلی اجرای احکامه(خوب تا به حال نشنیده بودم اسمش رو...چه کار کنم...شما شنیده بودین؟اگر شنیدین اصلا کار این واحد چی هست؟)از خجالت و خنده داشتم می مردم و دوباره بعد از طی مراحل هفت خوان رستم (همه باز باید پشت اون برگه رو مهر می زدن ) و بازرسی و تحویل گرفتن اسلحه و چاقو و تیغ و نارنجک و موبایلم از اونجا اومدم بیرون....

حالا با خواهرم تا دادگاه سر این آقای تقویم یا خانم تقویم می زنیم زیر خنده!!!!!

برای زندانیا ملاقات کننده ها هیچی هیچی نمی تونن ببرن...حتی پول...اگر بخوان پولی بهشون بدن باید یه کارت از زندان تهیه کنن و از اون طریق پول به دستشون برسونن...والا هیچی از بیرون زندان نمیشه بره داخل....

8 دی تقاضای صدور اجرائیه برای نفقه کردم و از طریق کلانتری دوباره مراحلی که برای اجرائیه مهریه طی کرده بودیم انجام شد...

ادامه دارد....

**********************************************************

پ.ن.1: دلم یه سفر تنهایی به مشهد می خواد...دعا کنین امام رضا بطلبه و برم یه دل سیر باهاش خلوت کنم....

پ.ن.2: دیشب دو برابر این رو نوشته بودم که پرید ...ولی الان چون باید برم سراغ جواب لایحه فرصتم کمتره....

پ.ن.3: دوستان عزیزم که دستور کیک استخری و عکسهاش رو خواسته بودین به ادامه مطلب مراجعه کنین....

پ.ن.4:چند تا مناجات دیگه از استاد حسن زاده آملی:

الهی ، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم ، تو از ما بگذر!

الهی ، آن خواهم  که هیچ نخواهم!

الهی ، اگر چه درویشم ، ولی داراتر از من کیست ،  که تو دارایی منی!

الهی، تو پاک آفریدی، ما آلوده کردیم!

دوباره سلام...

کیک استخری رو با من با کیک اسفنجی درست کردم(چون بیشتر از همه کیکها دوست دارمنیشخند)

مواد لازم برای تهیه کیک اسفنجی:

آرد:130 گرم

شکر :150گرم

تخم مرغ: 6 عدد

وانیل:نصف قاشق چایخوری

پودر کاکائو(الک شده):20 گرم

آب جوش: 1 استکان معمولی

بیکینگ پودر: 1 قاشق چایخوری

طرز تهیه: اول زرده و سفیده رو از هم جدا می کنیم(با یه استکان این کار راحت انجام میشه...یعنی استکان رو روی زرده تخم مرغ بزارید و سفیده رو بریزید تو یه ظرف و زرده رو هم که افتاده تو استکان بریزید تو یه ظرف دیگه...حتی یه ذره هم زرده نباید قاطی سفیده بشه چون پف نمی کنه...برای جدا سازی زرده و سفیده اگر تخم مرغ خن باشه کار راحتتره)

زرده ها رو با دور کند همزن می زنیم و بعد شکر رو بهش اضافه می کنیم و باز می زنیم و دوباره آبجوش رو اضافه می کنیم و سریع بازم می زنیم (چون اگر این کار سریع انجام نشه آبجوش باعث میشه زرده ببنده...)انقدر به همزدن ادامه می دیم تا زرده پوک و کشدار بشه...

آرد و پودر کاکائو بکینگ پودر و وانیل رو هم با هم مخلوط می کنیم و تو یه ظرف جدا می زاریم باشه(با زرده قاطیش نکنینا...هنوز زوده)

بعد سر همزن رو می شوریم تا آثاری از زرده بهش نمونده باشه و خشکش می کنیم و حالا سفیده رو انقدر می زنیم تا پف کنه و از ظرف جدا نشه(یه کم طول می کشه)

زرده و شکر مخلوط شده رو به ارومی به سفیده زده شده اضافه می کنیم و در حد مخلوط شدن هم می زنیم(زیاد هم نزنین چون پف سفیده می خوابه)بعد آرد رو اروم اروم بهش اضافه می کنیم و با حرکت دورانی خوب مخلوطش می کنیم(مواظب باشین آرد ته ظرفتون ته نشین نشه)

(ما داخلش کشمش هم می ریزیم...اگر شما هم خواستین کشمش بریزین اول کشمش ها رو کمی با آرد خشک مخلوط کنین بعد داخل مایه بریزین....در غیر اینصورت همه اش ته نشین میشه)

مایه رو داخل ظرفی که کفش کاغذ روغنی گذاشتیم می ریزیم (کف ظرفی رو که می خوایم داخلش کیک اسفنجی درست کنیم اگر چرب نکنیم بهتره ...چون کیک اسفنجی برعکس بقیه کیکها اگر کفش چرب بشه بد برمیگرده....بهترین گزینه همون کاغذ روغنیه)

درجه حرارت فر 175 درجه سانتیگراد و مدت زمان مورد نیاز هم 40 تا 45 دقیقه است...

حالا برای کیک استخری به مقداری که دلتون می خواد داخل استخرتون باشه از کیک بر می دارین....برای این کار چاقو رو تا انتها فرو نبرین تا کف کیک سوراخ نشه...فقط کیک رو تا نیمه ببرین...(من اندازه یه مربع از توش در آوردم)

2 بسته ژله آبی به روشی که روی بسته اش نوشته آماده می کنیم و می زاریم داخل فریزر تا سریع ببنده.....

تا ژله اماده بشه تزیینات دور کیک رو انجام بدین...(من از پودر بیسکوییت و سنگ شکلاتی و پاستیل حلقه ای و دو تا عروسک و چتر و همنطور یه تکه کوچک طالبی به عنوان تخت عروسک داخل ساحل استفاده کردم..برای ماسه های دور سینی هم از کنجد بو داده استفاده کردم...این دیگه بستگی به سلیقه خودتون داره...)

دیگه نزدیک آماده شدن ژله که شد و کمی مونده بود تا کامل بسته بشه ژله رو در میارین ..کف قسمتی از کیک رو که در آوردین کمی کاغذ روغنی می زارید تا هم کف ژله تیره نباشه و هم اگر احیانا خواست به داخل کیک نفوذذ کنه نتونه(اگر ژله سفت باشه نفوذ نمی کنه)....

دلتون خواست می تونین روی کاغذ روغنی رو 3-2 تا ماهی هم بزارین (من گذاشتم ولی زیاد دیده نمیشه)بعد ژله رو با قاشق آروم آروم توی قسمت خالی می ریزین....اینطور ریختن باعث میشه یه حالتی مثل موج آب هم ایجاد بشه و آب خیلی صاف و صوف نباشه....

دیگه آماده است...

اینم چند تا از عکسهای کیکهای دیروز و ژله طالبی چند روز پیش

 

 

اگر زشت شده نخندین بهما..اولین باره ژله طالبی درست کردم...طالبیش بزرگ بود به نسبت ژله ها...اینه که مجبور شدم قاچهاش رو نصف کنم(:

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد