((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

((این داستان واقعیست))

برای انسان نابینا شیشه و الماس یکی است..اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای...او نابیناست

۴۸

لحظه گذراست و خاطره ماندنی...

حاضرم هر آنچه دارم بدهم...

اگر....

لحظه ماندنی باشد و خاطره گذرا....

***********************************************************

سلام دوست جونام....

شرمنده ام اگر دیر آپ می کنم و اگر یه کوچولو کمتر فرصت می کنم بهتون سر بزنم...

البته همیشه که اینجوری نمی مونه....این چند روز سرم شلوغتره...

ولی قول شرف که جبران کنم...

حالا اتفاقات این چند روز...

١-مجدداً به علت عدم پرداخت سکه مهرماه دستور جلب دودو خان صادر شد....نمی دونم می رسم برای ٢٨ مهر جلب سیار رو بگیرم یا نه....و  نمی دونم ...شاید بازم با زور قانون اومد و پرداخت کرد که صد البته اگر قسمت اول اتفاق بیافته خوشحالتر میشم....هر چند چیز زوری هم تا به حال از خدا نخواستم...هر چی خدا بخواد منم همون رو می خوام

٢-سرما خوردم شدید..چند روز کارم به شدت فشرده بود و نمی تونستم که استراحتی داشته باشم....ولی بالاخره مجبورم کرد بخوابم....حالا بهترم شکر خدا....عمراً بتونه بیشتر از یه روز من رو بخوابونه....

٣-دیروز بابا و عمه و دختر عمه جان برای نامزدی پسر عموی گلم رفتن شمال...یه دوست قدیمی هم پریروز با همسرش و پسرش رفتن....کاش به جای جمعه جشنشون پنجشنبه شب بود(هر چند سالن جا نداشت)... چون جشنشون بد روز و بد ساعتی افتاده و بقیه مون کار داریم نشد که  بریم...انشالله عروسیشون که تهرانه اگر زنده باشم براش سنگ تموم می زارم...این پسر عموم خیلی ماه و مهربون و آقا و ضمناً هنرمنده..امیدوارم همسرش مثل خودش خوب باشه... 

حالا ادامه سفرنامه شمال و قسمت پایانیش...

********************************************************** 

یکشنبه ١۵ شهریور همگی ساعت ۶ از خواب بیدار شدیم و  اماده شدیم و آخرین عکس گل مخصوصم رو گرفتم...آخه از روز اول که اومدیم ویلا این گل یه غنچه بود و من تصمیم گرفتم از مراحل باز شدن این غنچه عکس بگیرم و هر روز یه عکس از این گل گرفتم...حاصلش شد عکسهای زیر....

  

 

بعد از اماده شدن،چون شب قبل وسایل رو داخل ماشین گذاشته بودیم سریع حرکت کردیم....نرسیده به نوشهر برای صبحانه نان خریدیم و تو کمربندی چالوس هم که واقعا سرگردنه است و قیمتها ٣-٢ برابر قیمت اصلیش سوغاتی هامون رو خریدیم و حرکت کردیم....(نکته قابل ذکر اینکه ما همیشه این اشتباه رو می کنیم...یعنی در طول مسافرت شمال  حیفمون میاد از وقتمون بزنیم و بریم برای خرید سوغاتی و روز آخر از این کمربندی خرید می کنیم...همیشه هم می گیم دفعه بعد این اشتباه رو نمی کنیم ولی اگر فکر کردین ما به حرفمون عمل می کنیم سخت در اشتباهید زبان)

بعد از مرزن آباد باغچه باصفایی پیدا کردیم به اسم باغچه پامچال....

قیمت ورودیش هم خیلی عالی بود...برای هر ماشین ١۵٠٠ تومان....ولی به نظرم کسانی که می خوان یه شب چادر بزنن و شب رو کنار رودخونه سپری کنن و در ضمن امکانات رفاهی هم نزدیکشون باشه بد نیست اینجا رو امتحان کنن....هم خیلی با سلیقه و مرتب تزیین شده و هم با صفاست...ضمن اینکه ماشینتون رو هم می تونین کنار چادر پارک کنین ....این چند تا عکس رو از محوطه این باغچه گرفتم....

١ و  ٢ و ٣ و ۴ و ۵ و ۶ و ٧ و ٨ و ٩ و ١٠

فقط زنبورهاش موقع صبحونه نمی دونم چرا هی به زور می خواستن به من ابراز لطف کنن....منم که  عاشق زنبوووور!!!!دروغگوبابام اینا می گفتن تکون نخوری کاریت ندارن...ولی مگه می شه؟!زنبور داره می ره تو چشمم و من تکون نخورم؟!بابام اینجا دور از تخت براشون یه کم عسل گذاشت ....تعدادشون کمتر شد ولی تموم که نشدن...اینه که برای خوردن صبحانه من ترجیح دادم داخل ماشین بشینم و مامانم برام ساندویچ درست کنه!!! و منم در کمال آرامش صبحانه ام رو بخورم ....خجالت

بعد از صبحانه و کمی گشت و گذار اون اطراف دوباره حرکت کردیم....

برای ناهار رسیدیم شهرستانک....ولی این بار به اینطرف روخونه قانع نبودیم و تصمیم گرفتیم بریم اینجا...با اینکه وسیله زیاد داشتیم همه شلوارامون رو زدیم بالا و رفتیم تو دل آبی که هم یخ بود هم یه کم گود و هم سنگهاش لیز....بنده خدا مامانم هم با وجود پا دردی که داشت به خاطر ما نه نگفت و پا به پامون اومد ...اولین نفر هم من رفتم تو آب و یه جا کم مونده بود با اون همه وسیله بیافتم تو آب که هر جور بود خودم رو کنترل کردم....ولی همه خستگیمون ریخت تو آب و آب هم اون رو با خودش برد....

جای دنج و با صفایی بود....چون هیچ کس اینجوری رد نشده بود بیاد اینور...بعد از ناهار با خواهرم قرانهامون رو برداشتیم بردیم کنار رودخونه و اونجا با صدای رود که مثل موسیقی  متن ملایم بود خوندیم....بعدم دوباره یه کم آب بازی کردیم و بعد از استراحت آقایون ساعت ٣ وسایل رو جمع کردیم و حرکت کردیم به سمت تهران....

اینم شیطنت خواهرم موقعی که می خواستم این عکس رو بگیرم ...

اگر فکر کردین توصیه اقای نوری رو برای گرفتن لواشکهامون تو راه برگشت فراموش کردیم سخت در اشتباهیناز خود راضی....چون بابام اینا نظرشون این بود که از جاده هراز برگردیم ولی من  و خواهرم فقط به خاطر این لواشکها ازشون خواستیم دوباره از چالوس برگردیم....اینه که رفتیم و یه عالمه هله هوله ترش خریدیم....(دلتون نخواد...اه اه ...خیلیم بد مزه بودندروغگو)

داخل تونل یه سری عملیات عمرانی داشتن(اونم دقیقا ساعتی که تردد زیاده )....اینه که کنار سد یه نیم ساعتی پشت این ترافیک منتظر موندیم و پلیس ماشینها رو به نوبت رد می کرد. 

ساعت ۶ بود که بالاخره به تهران رسیدیم....از همسفرهای خوبمون خداحافظی کردیم و به خونه برگشتیم....شکر خدا این بار هم مثل همیشه هم همسفرهای خوبی داشتیم و هم سفر خوبی....

پایانچشمک

***********************************************************

پ.ن.١: اول باید از همه دوستان گلی که محبت کردن و تو نظر سنجی به وبلاگ این بنده حقیر رای دادن تشکر کنم...خیلی شرمنده ام کردینخجالت...هر چند واقعاً لایقش نیستم و از ما بهترون خیلیا هستن ....قلب

پ.ن.٢:دوستانی که طرز تهیه شیرینی پست قبل رو می خواستن براتون تو ادامه مطلب گذاشتم...هر چند هیچ چیز خاصی نداره...

پ.ن.٣: این لینک رو نگاه کنین....فقط حسابش رو بکنین این مد ایران بیاد چی میـــشهقهقهه

پ.ن.۴: چند روز پیش خانم ک باهام تماس گرفت و خواست یه سر برم پیششون .پریروز بالاخره یه فرصت پیش اومد و با آقای ض و خانم ک تو انجمن قرار گذاشتم .چه انسانهای باشخصیتین پرسنل این مجموعه....واقعا بهشون غبطه می خورم...خوشحالم که باهاشون اشنا شدم...اقای ض می گه بیشتر پرسنل این مجموعه یه روزی سالم بودن(یکیش خود ایشون) و میگفت طی یه حادثه ویلچر نشین شدیم....واقعاً از سلامتی تا موقعیتی مثل موقعیت ایشون فاصله ای کمتر از یه تار مو هستش...پس خدایا شکرت که هنوووووووز سالمم...البته من معلولیت جسمی رو محدودیت نمی دونم(کما اینکه پرسنل این مجموعه و امثال اینها این رو ثابت کردن) ولی معلولیت روح واقعا محدودیته...خیلی آدما هستن که ظاهرا سالم هستن ولی روحشون معلوله...اونه که درمانش سخته و حتی گاهاً غیر ممکن....دلم می خواست فرصتی بیش از این داشتم و بیشتر باهاشون در تعامل بودم...واقعا صحبت باهاشون برام آرامش بخشه

پ.ن.۵: مناجات نامه استاد حسن زاده:

الهی، خوش به حال کسانی که عبادت محبانه دارند

الهی، آنکه در حجاب نیست ، تنها تویی

الهی ، وای بر حسن اگر ز تو نترسد و از او بترسند!

الهی، دل چگونه کالایی است که شکسته آن را خریداری و فرموده ای " من پیش دل شکسته ام"

سیذارتای عزیزم و ماهی خانم گلم اینم دستور پخت شیرینی های پست قبل

نان این شیرینی در واقع همون  نان رولت هستش....

مواد لازم برای تهیه نان به اندازه ٣٠*۴٠ سانتیمتر

تخم مرغ :٣ عدد

شکر:٧۵ گرم

آب جوش: یک قاشق سوپخوری

وانیل: یک چهارم قاشق چایخوری

آرد:٧۵ گرم

پودر کاکائو: ٢ قاشق غذاخوری (می تونین نان رو ساده درست کنین و توش پودر کاکائو استفاده نکنین ولی من چون کاکائویی بیشتر دوست دارم توش ریختم)

روغن مایع: یک قاشق غذاخوری(برای لطیف تر شدن نان)

مواد لازم برای تزیین :

قالب شیرینی

خامه زده شده: من حدود ٧۵ گرم استفاده کردم ولی باز میزانش به دلخواه خودتونه.

رنگ خوراکی: ۴/١ قاشق چایخوری (من از رنگ آلبالو استفاده کردم)

ترافل یا کاکائوی رنده شده : در صورت تمایل

طرز تهیه:

اول زرده های تخم مرغ و شکر و آب جوش و وانیل رو با هم در کاسه کوچکی ریخته و با همزن انقدر بزنید تا کمرنگ و غلیظ بشه.

بعد سفیده ها رو در ظرف دیگه ای ریخته و اون رو هم با همزن بزنین تا فرم بگیره(حتی یه ذره زرده هم نباید با سفیده مخلوط بشه والا سفیده به هیچ وجه فرم نمی گیره)

بعد زرده ها و سفیده های زده شده رو با هم مخلوط می کنیم و بعد آرد الک شده و پودر کاکائو رو کم کم بهش اضافه می کنیم تا خوب مخلوط بشن...(زیاد هم نزنین تا حجم مایه از بین نره و در واقع پفش نخوابه.)حالا کف سینی فر رو اول چرب می کنیم و بعد کاغذ روغنی می اندازیم(دلیل اینکه اول چرب می کنیم و بعد کاغذ روغنی می اندازیم اینه که کاغذ روغنی از جاش تکون نخوره ، چون ارتفاع مایه کمه و اگر جایی تکون بخوره و اون قسمت مایه ارتفاعش بیش از جاهای دیگه بشه ممکنه یه قسمت بسوزه و یه قسمت خام بمونه)

مایه رو روی کاغذ به طور یکنواخت پهن می کنیم.

بعد سینی رو در فری که قبلا گرم کردیم  قرار می دیم..درجه فر ٢۵٠ درجه سانتیگراد و مدت زمان تقریبی ١٠-٨ دقیقه..اگر روی نان رو لمس کنین و اثر انگشتتون روی نان باقی نمونه یعنی پختش تکمیل شده.

بعد از خارج کردن از فر (قبل از برگردوندن) یه سینی دیگه روی نان قرار می دیم تا در اثر عرق کردن نان خشک نشه..بعد از چند دقیقه سینی رو بردارین و بعد از ۵ دقیقه هم نان رو بگردونین و کاغذ روغنیش رو جدا کنین...(اگر بخواین به جای این شیرینی ها ، شیرینی رولت درست کنین دوباره داخل کاغذ روغنی جدید می پیچین و رول می کنین و می زارین تو یخچال یکساعت بمونه تا هم خنک بشه و هم شکل بگیره و بعد بازش کنین و لاش خامه فرم گرفته بریزین و برش بزنین)..ولی برای این شیرینی ها نیازی به رول کردن نیست و با قالب شیرینی اونها رو قالب می زنین ..برای یه شیرینی دو تا تکه نان قالب زده شده نیازه...یکی قسمت زیر هست و بینش خامه قرار می گیره و یه قسمت هم روی شیرینی قرار می گیره...بنابراین تعداد نانهای قالب زده شده تون باید یک عدد زوج باشه...

رنگ خوراکی رو با کمی از خامه زده شده مخلوط می کنیم و برای تزیین ازش استفاده می کنیم..از ترافل و کاکائوی رنده شده هم می تونین برای تزیین استفاده کنین...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد